کد مطلب:94439 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:219

خطبه 022-در نکوهش بیعت شکنان












[صفحه 112]

بر پاكی و صافی علی (ع) بسیار كسان، خصمانه حسد می بردند و می كوشیدند تا دستهای خون آلود و گناهكار خود را بر تن پاك و بی گناه علی (ع) پاك كنند از میان این عده طلحه و زبیر از همه حسودتر و بدخواه تر بودند. ایندو، و یارانشان جملگی دستشان از خون قتل عثمان گلگون بود، اما نسبت این امر زشت و ناجوانمردانه را به علی (ع) می دادند و به خام پنداری، گمان می بردند كه خدا را هم فریب داده اند! دریغا از این بهتان! علی و گناه؟! دریائی آب پاك و آلودگی خون؟! چه بی خرد و تهی مغزند كسانیكه خون گناه آلود عثمان را بمن نسبت می دهند! هان، دیده از خواب برگیرید. شیطان نفرین نفس، سپاهیان خود را برانگیخته و ملتش را گرد هم آورده، و جان آنان را بشورش و بیدادگری آماده كرده، تا كفران و عصیان را به مغاك گناه باز آورد. خدا گواه است كه آنان هیچ كردار ناپسندی از من ندیده اند تا زشتی آن را در برابر چشم من بنمایانند، و هرگز از روی صدق و راستی و دادگری با من سخنی نگفته اند در این میان، از من حقی را می طلبند كه خودشان روی از آن برتافته اند، و از من خون بهائی می خواهند كه خودشان ریخته اند اگر من در این گناه دستی داشته بودم، پس آنان را ه

م در این خونریزی نصیبی بوده است. و اگر خود با این خون دست شسته باشند، و دستان من آلوده نباشد، پس بازخواستی از من نیست، و هر پلید و بزه كاری كه باشد یا آنانست و از میان ایشان است و بس در این دادرسی، بزرگترین برهانشان، دلیلی است برای اثبات گناه خودشان. آنان از سینه مادری شیر و شهد می طلبند كه دیری است طفل خود را از شیر گرفته، و چشمه شیرش خشكیده شگفتا! آئین خود ساخته ای را كه سالها پیش ویران و نابود گشته آباد و نوین می پندارند و در آرزویش خوشند این خیره سر كیست و در كجاست كه مرا به نبرد می طلبد؟ چه سرنوشت تلخ و ویرانگری در انتظار اوست. این خیرگی به كدامین وسیله و واسطه ای پذیرفته شود؟ همانا من به علم پروردگار و حجت تمام و كمال كردگار، بر ایشان، با تمام جان راضی و خشنودم. بدین سبب اگر پای در آستانه سركشی و عناد گذارند تیغ بی دریغ را با جانشان آشنا می كنم. چون این شمشیر بران، میان راست و ناراست، و روا و ناروا، به نیكی قضاوت می كند. این سخن حیرت انگیز است كه بسوی من پیام فرستاده اند تا برای ستیزی سخت و پیكاری با نیزه، از خانه بیرون آیم و با آنان درآمیزم، و حیرت انگیزتر اینكه، در شمشیر از نیام كشیدن، درنگ و شكیبائی

پیشه كنم! سزد كه مادران مویه ساز بر مرگشان نوحه سرایند! مبادا زمانی كه من به جنگ تهدید شوم و از ضربت شمشیر بیمی بدل راه دهم! منكه دل و جانم در گرو جلال یزدانی و ایمان خداوندی است، همانا هرگز در آئین راستین خود ذره ای شك و شهبه بدل راه ندهم


صفحه 112.